میان چین‌های صورتت 

          رودی سیاه جاری بود           

لبخند که می‌زدی 

    طغیان می‌کرد 


غباری تیره

 نشسته بود

       بر گونه‌های خسته‌ات   

 تبسمت 

میان تیرگی‌ها می‌درخشید


دست‌هایت 

      دست‌هایی که کم بهار دیده بودند 

       پینه بسته بودند

             انگار تنهٔ بلوط 

سخت بودند 

چونان تیشه‌ای که بر سنگ‌ها می‌زدی 

وقتی نوازش می‌کردی

 ابر بودند


بوسه‌هایت 

بوی زغال داشت

 کودکانت 

عاشق بوی زغال بودند 

مثل شیدایی‌شان به تمشک وحشیِ روی بوته 

بوسه‌ای که دیگر

روی کودک منتظر را لمس نمی‌کند


*

تیزی‌تر از تیزی، بی‌خین و خین‌ریزی

ستیز شاعران و آرایش‌گران شیراز

برای معدن‌چیان آزادشهر

  ,بودند  ,میان ,بوی ,می‌زدی  ,زغال ,    ,بود   ,بوی زغال ,بودند بوسه‌هایت  ,بوسه‌هایت  بوی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانشگاهه داریم صبا فولاد تأمین آهن آلات پروژه‌های عمرانی و صنعتی فلوکس فایل طبیعت ایران کتاب مبانی سازمان و مدیریت دکتر علی رضائیان آبان نوشت مداجاب پارکینگ طبقاتی ایران راز جاودانگی سنگ روکا